استعمار فرانو و جهان اسلام
چکیده
»استعمار فرانو« شیوهى جدیدى از استعمار است که از دهههاى 60 و 70 میلادى با طلوع انقلاب اسلامى و پس از آن با سقوط کمونیسم، به وجود آمد و توسعه یافت. گسترش وسایل ارتباط جمعى در شکل گیرى این شیوه از استعمار نقش داشت و این امکان براى قدرتهاى سیاسى و رسانهاى فراهم شد که بدون توجه به مرزهاى جغرافیایى، مستقیما ملتها را طرف خطاب خود قرار دهند.دشمنى و خصومت استعمار فرانو بر ضد اسلام در واقع، ادامهى سیاستهاى گذشتهى استعمار است، اما با تغییراتى در روشها. در این شیوه، جهان اسلام مورد تهاجم تبلیغات و فعالیتهاى فرهنگى و نظامى استعمار فرانو قرار دارد. استعمار فرانو با محور قرار دادن خاورمیانه و مسئلهى فلسطین و به طور کلى، طرح »خاورمیانهى بزرگ«، به دنیاى اسلام نگریسته است و سعى در استحاله و غلبه بر دنیاى اسلام دارد و در این تهاجم و تقابل، از شیوههاى متعددى بهره مىگیرد.
طرح «خاورمیانه بزرگ» اشاعهى دموکراسى، مبارزه با تروریسم، و جهانى سازى، ابزارها و روشهایى هستند که استعمار فرانو براى مشروعیت بخشیدن به اقدامات خصومتآمیز خود علیه اسلام از آنها بهره مىگیرد، اما بیدارى اسلامى و انقلاب اسلامى ایران در خنثا نمودن این تلاشهاى خصمانه، نقش مؤثرى داشتهاند.
کلید واژهها: استعمار، رسانه، اسلام، مسیحیت، امریکا، اقتصاد و جهانى سازى.
مقدمه
موضوع استعمار و ورود آن به کشورهاى اسلامى، ارتباطى تنگاتنگ با تاریخ کشورهاى غربى به عنوان عامل استعمار و سایر ملل به عنوان کشورهاى استعمارزده پیدا مىکند. برخوردهاى شرق و غرب داراى تاریخى دیرینه است و به دورههاى باستانى مىرسد. در این برخوردها، که عمدتا پیامد هدفهاى توسعه طلبانه ارضى و جهان گشایى بودهاند، تاریخ پیروزى قطعى و دائم براى هیچ یک از طرفین ثبت نکرده است. ظهور دین اسلام تاریخ تخاصمات شرق و غرب را وارد مرحله جدیدى کرد. توجه مسلمانان به سرزمینهاى غربى موجب بروز درگیرىهایى شد که نتیجهى آنها غالبا به نفع مسلمانان بود. از آن پس، عقدهى شکست از مسلمانان به عنوان یک مسئلهى اساسى در میان مسیحیان بروز کرد و مبناى برخوردهاى بعدى آنان با کشورهاى اسلامى شد. وقوع نوزایى در اروپا و تغییر نگرش آنان به جهان، که با آغاز ضعف مسلمانان و افول قدرت آنها مصادف بود، موجبات قدرت یافتن کشورهاى غربى را فراهم آورد.غلبه و رشد سرمایهدارى در غرب و به دنبال آن، وقوع انقلاب صنعتى در انگلستان و سایر کشورهاى اروپایى، موقعیت ممتازى را در عرصهى اقتصادى و نظامى به کشورهاى غربى بخشید و این کشورها با توجه به دست یافتن بر تولید مازاد بر نیاز از یک سو، و نیاز به بازار فروش، مواد خام و نیروى کار ارزان قیمت از سوى دیگر، متوجه کشورهاى دیگر شدند و هجوم استعمارى کشورهاى غربى پدید آمد. نتیجهى این حرکت بروز جنگهاى وحشتناک، کشتار مردم مناطق مورد هجوم و ترویج و احیاى بردهدارى بود. این نخستین گامهاى استعمار بود که با اتکا بر نیروى باروت و کشتىهاى توپدار برداشته شد.
تداوم این برخورد با توجه به هزینههاى سنگین لشکرکشى، بیدار شدن روح مقاومت در ملل تحت هجوم و رشد خودآگاهىهاى آنان نسبت به پدیدهى استعمار و در نتیجه، رشد مخالفتها در درازمدت، نه ممکن بود و نه مقرون به صرفه. از این رو، کشورهاى استعمارى به فکر تغییر شیوه افتادند. ابتدا پس از هر اشغال، به یک سلسله کارهاى فرهنگى دست مىزدند و سپس به تدریج، از حضور فیزیکى خود مىکاستند و به مدد نیروهاى بومى، که در مدت حضور بیگانگان از فرهنگ خود تهى گشته بودند و به عنوان عوامل آنان عمل مىکردند، از دور به کنترل اوضاع و حفظ منافع خود مىپرداختند. این شیوهى جدید، که در آن نقش عوامل بومى از اهمیت بالایى برخوردار است، به »استعمار نو« و شیوهى قدیمى که مبتنى بر اشغالگرى به وسیلهى نیروهاى نظامى و ادارهى کشور به صورت مستقیم به دست اشغالگران بود به »استعمار کهنه« معروف شد. (2)
اما از دهههاى 60 و 70 میلادى، که با طلوع انقلاب اسلامى همزمان است، شیوهى جدیدى از استعمار تحت عنوان »استعمار فرانو« به وجود آمد. تفاوت این شیوه از استعمارگرى با گذشته، صرفا متوجه روشهاست و نه اهداف. با گسترش وسایل ارتباط جمعى و تبدیل شدن جهان به یک »دهکدهى جهانى«، به تدریج، حاکمیتها در مقابل نظام بینالمللى رنگ باخت و این امکان براى قدرتهاى سیاسى و رسانهاى فراهم شد که بدون توجه به مرزهاى جغرافیایى، مستقیما ملتها را طرف خطاب خود قرار دهند. از سوى دیگر، هر چند در این شیوه، قدرتهاى بزرگ، سلطهاى بر کشورهاى دیگر ندارند، اما سلطهى فرهنگى، اقتصادى و سیاسى آن دولتها به حدى است که تصمیمگیرىها و سیاستگذارىهاى دولتهاى دیگر در تمام عرصههاى فرهنگى و اقتصادى باید در جهت منافع قدرتهاى بزرگ شکل گیرد.
رهبر معظم انقلاب اسلامى با اشاره به اینکه سیاست امروز استکبار »استعمار فرانو« است، در تعریف »استعمار فرانو« فرمودند:
یعنى: دستگاه استکبارى کارى کند که عناصرى از ملتى که این مستکبر مىخواهد آن را قبضه و تصرف کند، بدون اینکه بدانند، به او کمک کنند... حالا عناصرى از میان خود ما بیایند و بنا کنند این دیوار را تراشیدن یا سوراخ کردن. اینها گر چه خودى هستند، اما دارند براى دشمن کار مىکنند... (3)
بر این اساس، استعمار فرانو اساسا یک شیوهى عملیات فرهنگى - فکرى است و استعمارگران در این شیوه سعى مىکنند با ظاهرى مشروع و با شعارهاى فریبنده و نیز با استفاده از نیروهاى کاملا وابسته، که نه تنها از اشراف و خانوادههاى طبقهى اشرافى، بلکه معدودى از روشن فکران، سیاسیون، مدیران و فن سالاران هستند، اهداف استعمارى خود را دنبال کنند. در این شیوه از استعمار، جهان اسلام جایگاه ویژهاى دارد.
هدف اصلى این پژوهش آن است که علل و عوامل شکلگیرى این شیوه از استعمارگرى را بررسى کند و سپس به شیوههاى رفتارى آن با جهان اسلام بپردازد.
زمینههاى شکل گیرى استعمار فرانو
در این شیوه از استعمار، قدرتهاى بزرگ به ظاهر سلطهاى بر کشورهاى دیگر ندارند، اما سلطهى فرهنگى، اقتصادى و سیاسى آن دولتها به حدى است که تصمیم گیرىها و سیاست گذارىهاى دولتهاى دیگر در تمام عرصههاى فرهنگى، اقتصادى و سیاسى باید در جهت منافع قدرتهاى بزرگ شکل گیرد. استعمار فرانو از دهههاى 60 و 70 میلادى به بعد شکل گرفت، اما سؤال اساسى این است که چه عواملى موجب شد «استعمار نو» در اعمال سیاستهاى خود، تجدید نظر کند و روشهاى جدیدى در مواجهه با دنیاى اسلام در پیش گیرد؟ در این قسمت، بررسى زمینههاى شکل گیرى استعمار فرانو مىپردازیم.به طور کلى، از دههى 60 میلادى به بعد، تحولاتى در عرصهى بینالمللى اتفاق افتادند که زمینهساز تغییر استعمار نو به «فرانو» گردیدند. این عوامل به سه دسته تقسیم مىشوند:
الف. انقلاب اسلامى ایران
انقلاب سال 157 مردم ایران موجب شد دولت امریکا حامى بزرگ و پایگاه مهم خود در منطقه را، که به عنوان قطب نظامى خاورمیانه در کنار قطب اقتصادى عربستان روى آن برنامه ریزىهاى درازمدت داشت، از دست بدهد و به جاى آن، حکومتى با ایدئولوژى اسلامى و استکبار ستیز روى کار آید که به هیچ وجه، مورد پسند آنها نبود. کشورهاى غربى، بخصوص امریکا، براى آنکه پس از انقلاب اسلامى دیگر شاهد از دست دادن اقمار خود نباشند، به فکر تغییر ذهنیتها و ارزشها افتادند تا دیگر مردم تحت تأثیر فرهنگهاى دینى و ملى علیه آنان مقاومتى از خود نشان ندهند. حتى این قضیه مورد تأیید بعضى از اسلام شناسان غرب در دنیاى معاصر از جمله جان اسپوزیتو است. وى اظهار مىدارد: بسیارى از ناشران به چاپ و انتشار کتابهایى با موضوع اسلام توجه نشان نمىدادند تا اینکه انقلاب 1979 در ایران رخ داد و اسلام در صحنهى سیاسى غرب حضور یافت و نظر آنان را به سوى خود جلب کرد. (4)ب. گسترش وسایل ارتباط جمعى
گسترش وسایل ارتباط جمعى موجب شد ابزارى نسبتا قدرتمند با مخارجى کمتر در دست سیاست مداران قرار گیرد که براى استفاده از آن دیگر نیازى به لشکرکشىهاى گسترده و اعزام نیرو و سرباز به مناطق گوناگون جهان نبود، بلکه به وسیلهى آن مىتوانستند از دورترین نقاط جهان بر ذهن شهروندان کشور مورد نظر، مطالب دلخواه خود را القا کنند و به تفکر آنها جهت دهند. با اعتلاى سطح سواد و دانش عمومى اقشار گوناگون جامعه در عصر استعمار فرانو، مسئلهى ایجاد و پیدایش رسانههاى جدید مطرح شد. در این شیوه، ایجاد جریان یک سویهى اطلاعات در سطح ملى و منطقهاى از سوى کشورهاى استعمارگر و صاحب قدرت اعمال مىشود. در این دوره، مسئلهى اطلاعات و رسانههاى عمومى به گونهاى مطرح مىشود که بدون دستیابى و تغییر در ساختارهاى رسانهاى و اطلاعاتى، تأثیر بر مسائل فرهنگى امکان پذیر نیست. بدین سان و پس از تغییر در شیوههاى استعمارى به طریق تأثیر گذارى بر فرهنگ مسلمانان، تحولات مهمى در برنامهریزىهاى آنان براى استعمارگرى به وجود مىآید.براى مثال، انجمن جهانى پژوهشهاى تبلیغ مسیحیت با صدور نشریهاى دربارهى میسیونرى و فعالیت آن در سال 1991 م اعلام کرد: تعداد مؤسسات میسیونرى و بنگاههاى مربوط به آن در افریقا، بالغ بر 120880 و مخارج کلیساهاى فعال در زمینهى ترویج مسیحیت 320 میلیارد دلار است و این انجمن براى حمایت از برنامههاى مورد نظر خود، 163 میلیارد دلار کمک کرده است و رسانههاى گروهى نیز، که در این باره همکارى داشتهاند، قریب 9 / 8 میلیارد دلار درآمد کسب کردهاند. همچنین 82 میلیون دستگاه رایانه براى حفظ و نشر اطلاعات مربوط به ترویج مسیحیت به خدمت گرفته شده است. تعداد 88610 نسخه کتاب و 24900 هفتهنامه انتشار یافته و تعداد 53 میلیون جلد انجیل به صورت رایگان توزیع شده است. شمار ایستگاههاى فرستندهى رادیو - تلویزیون ویژهى ترویج مسیحیت نیز 2340 ایستگاه بوده که با جمع بندى آمار و ارقام مربوط به تبلیغ مسیحیت در سال 1991، هزینهى آن به 181 میلیارد دلار مىرسد. (5)
این تنها نمونهاى از آمار و ارقام در خصوص فعالیتهاى فرهنگى و تبلیغاتى استعمار فقط در قارهى افریقا و آن هم در خصوص یکى از اهداف استعمار، یعنى تبلیغ مسیحیت است.
پایان عصر جنگ سرد و سقوط کمونیسم و شکلگیرى نظام تک قطبى، بسترى ضرورى و بینالمللى فراهم کرد تا استعمار غرب در جهان اسلام و تعریف آن، از مطلوبترین و بهینهترین روش براى تحقق منافع خود و دگرگونى بنیادى کمک بگیرد. از سالهاى 1996 م به بعد، سیاست جمهورى خواهان تشکیل یک سرکردگى خیرخواهانهى جهانى - به اصطلاح خودشان - تحت رهبرى ایالات متحده امریکا بود و منظورشان عبارت بود از: مقاومت در برابر حکومتهاى استبدادى سربرآورده و ایدئولوژىهاى ستیزنده و در صورت امکان، غلبه بر ایشان در جهت دفاع و پشتیبانى از منافع امریکا. به همین دلیل، پس از کمونیسم، کینه و خصومت آنان نسبت به دنیاى اسلام شدت بیشترى یافته است.
شیوههاى رفتارى استعمار با جهان اسلام
الف. دورهى استعمار نو
در این دوره، روابط اقتصادى کشورهاى صنعتى استعمارگر با کشورهاى کوچک وارد مرحله تازهاى شد. بدین روى، کشورهاى صنعتى از راه صدور سرمایه و سازوکارهاى جهانى قیمتها و داد و ستد مواد خام با کالاهاى ساخته شده و فشارهاى سیاسى و اقتصادى، از کشورهاى کم رشد بهرهکشى مىکنند و این رابطه عنوان «استعمار نو» یا «نئوکولونیالیسم» به خود گرفته است. این شیوه از استعمار به فرمودهى مقام معظم رهبرى، این گونه است که در رأس کشورها، بیگانگان نمىآمدند حکومت کنند، از خود کشورها کسانى را مىگماشتند؛ مثل رژیم طاغوت و مثل بسیارى از دولتهاى دیگر کشورهاى جهان سوم. (6)لازم به ذکر است که در شیوهى استعمار کهن، کشورهاى استعمارگر ضمن توجه به منابع اقتصادى، اهداف و منافع ایدئولوژیک خود را نیز دنبال مىکردند و در این زمینه، بیشترین برخورد را با دنیاى اسلام داشتند. به طور کلى، اندیشهى قرون وسطایى ضد اسلامى اروپا در چارچوب حادثه جویى و اکتشافات جهان نو دنبال شد. پس از آن، به دنبال سفرهاى اکتشافى و روى آوردن به سمت شرق، یکى از هدفهاى آنان مبارزه با مسلمانان و - به اصطلاح - »جهاد با کافران« بود و این کینه جویى و انتقام گیرى را به شکلهاى گوناگون ادامه دادند. وقتى آلبوکرک، دریادار پرتغالى، در قرن پانزدهم میلادى به خلیج فارس آمد و جزیرهى هرمز را به زور از ایران گرفت، در یک سخنرانى براى سربازان خود گفت: بزرگترین خدمتى که باید به جاى آورد آن است که مسلمانان از این سرزمین بیرون افکنده شوند و آتش کیش محمدى براى همیشه، در اینجا خاموش گردد. وى افزود: پس از خدمت به خدا، باید پادشاه پرتغال را خدمت گزارد؛ زیرا روشن است که اگر پرتغال بازرگانى »مالاکا« را از چنگ مسلمانان درآورد، قاهره و مکه یکسره ویران خواهد شد. (7)
در قرن نوزدهم نیز میسیونرهاى مسیحى به عنوان جاده صاف کن استعمار در کشورهاى اسلامى در تخریب عقاید و اخلاق مسلمانان و پیوستن آنان به اردوگاههاى امپریالیسم غربى کوشش مىنمودند. (8) براى مثال، هنرى مارتین، واعظ ارشد دانشگاه »کمبریج«، که در قرن نوزدهم به هند و ایران سفر مىکرد، در خصوص مسلمانان هند اظهار مىدارد:
من هنوز بر این باور هستم که سرشت انسانى در پستترین جلوهى خود یک مسلمان است. (9)
و از خداى خود مىخواهد به زودى، قلمرو نفرت انگیزشان نابود گردد. (10)
حتى در این دورهها، علاوه بر مبلغان مذهبى، برخى از دولت مردان و اندیشمندان اروپایى نیز در مخالفت با اسلام و مسلمانان و در هوا خواهى و همراهى استعمار، فعالیت مىنمودند. ولتر از جمله اندیشهورزان عصر روشنگرى اروپا، در هواخواهى استعمار همکارى بسیار داشت.
به طور کلى، روشهاى استعمار کهن و نو در مقابله با جهان اسلام عبارتند از:
1. تصرف و اشغال سرزمینهاى اسلامى و از بین بردن استقلال سیاسى مسلمانان؛
2. تأسیس انواع مدارس اجنبى در سرزمینهاى مسلمانان و ارسال معلمانى که نشان صلیب به همراه خود داشتند تا در محیط این مدارس، تربیت فرزندان مسلمان را بر عهده بگیرند؛
3. اعزام هیئتهاى تبلیغى به همراه نیروهاى نظامى خود؛
4. اعزام فرزندان مسلمان به سرزمین غرب، براى آشنایى و تأثیر گذارى بر آنان؛
5. انتشار کتبى که جوانان مسلمان را به فساد سوق دهد؛
6. تسلط بر اوضاع اقتصادى و حکمرانى در بازارهاى مسلمانان و جذب بزرگترین رقم ثروت از بلاد مسلمانان؛
7. زنده کردن و عظمت دادن به تمدنهاى قدیمى؛
8. مشوب ساختن حقایق اسلام و قرار دادن آنها در معرض تهمتهاى ناروا؛
9. ایجاد تردید در حوادث تاریخى اسلام؛
10. تأسیس مذاهب و مکاتب گوناگون؛ فراماسونى، بهاییگرى، قادیانى و مانند آنها؛
11. توافق استعمار و صهیونیسم جهانى در راه مبارزه با اسلام و دفاع از حقوق یهودیان و قرار دادن مسئلهى فلسطین به مثابهى یک مسئلهى ملى که هیچ ارتباطى با مسئلهى اسلامى ندارد.
12. زنده کردن احساسات ناسیونالیستى در بین مسلمانان؛ (11)
13. ایجاد قشرى غرب زده در جوامع اسلامى؛
14. بروز اختلافات مذهبى و تأکید بر مرزها و فاصله میان مسلمانان از لحاظ ملیت، جغرافیا و نظام حکومتى همراه با شرح نادرست و گمراه کنندهى از اصول اسلامى و تمجید و تقدیس از روشهاى مسیحى، تمدن غربى، نظام سیاسى و سلوک فردى مردم غرب. (12)
ب. دورهى استعمار فرانو
در این شیوه از استعمار، که تغییر متوجه روشهاست و نه اهداف، استعمارگران سعى مىکنند با ظاهر مشروع و با شعارهاى »حقوق بشر، ایجاد صلح و امنیت، استقرار دموکراسى و آزادى« و نیز با استفاده از نیروهاى کاملا وابسته، که نه تنها از اشراف و خانوادههاى طبقهى اشرافى، بلکه معدودى از روشن فکران، سیاسیون، مدیران و فن سالاران هستند، اهداف استعمارى خود را دنبال کنند.این شیوه از استعمار، که غرب آن را براى گسترش اقتدار خود در حوزههاى سیاسى، فرهنگى و اقتصادى پایهریزى نموده، با روشهاى مورد استفاده در عصر استعمار نو، متفاوت است. در این قسمت، به آن دست از سیاستهاى استعمار فرانو، که در مواجهه با جوامع اسلامى به کار برده مىشود، به طور خلاصه اشاره مىشود:
1. قدرت نرم افزارى :
استعمار فرانو در جهت مقابله با اسلام، نیروهاى خود را به دو بخش نرمافزارى (که شامل به کارگیرى قدرت رسانهاى و تبلیغاتى براى تأثیر گذارى و هدایت افکار عمومى جهان مىشود) و سختافزارى (که شامل قدرت نظامى فراگیر در سطح جهان مىشود) تقسیم نموده و براى اعمال هر یک از این قدرتها جهان را در تسلط گرفته است.در بخش نرمافزارى، جهان را به چندین حوزهى تمدنى تقسیم کردهاند تا با شناخت عوامل مخل و مزاحم در هر یک از حوزههاى تمدنى، متناسب با همان حوزه، روش مبارزه را اتخاذ کنند. در این روش، حوزهى تمدنى جایگزین واحد دولت - ملت مىشود. این حوزهها شامل تمدنهاى گوناگونى مىشوند که در آنها درگیرى نهایى بین تمدن غربى با دو تمدن اسلامى و کنفوسیوسى خواهد بود و در این درگیرى، تمدن غرب پیروز خواهد شد. طرح این نظریه از سوى ساموئل هانتینگتون، دلایل گوناگونى داشت. او همچنین درگیرى بین اسلام و غرب را یک درگیرى بنیادین مىداند و مشکل غرب را نه «بنیاد گرایى اسلامى»، بلکه خود اسلام مىداند و مشکل اسلام را هم نه «سازمان سیا» بلکه خود غرب ذکر مىکند. (13) علاوه بر هانتینگتون، ریچارد نیکسون نیز در دو کتاب مشهور خود، فرصت را از دست ندهید و فراتر از صلح به تأیید این نظریه پرداخته و جهان اسلام را مهمترین خطر براى غرب و امریکا برشمرده است. (14)
دلیل اصلى طرح این نظریه، شکلگیرى و گسترش فوقالعادهى اسلام سیاسى در اواخر قرن بیستم بود که در حال حاضر، هم اصلىترین چالش فراروى تمدن غرب محسوب مىشود. گسترش این شیوه از تفکرات اسلامى، فوکویاما را نیز به ارائهى نظریه واداشت. او مىگوید:
سکولارها قدرت جاذبهى اسلام رادیکال را دست کم مىگیرند. اسلام رادیکال تنها در تعصب و آشتى ناپذیرى ضد امریکایى و دشمنى با غرب و ضد مدرنیسم خلاصه نمىشود، بلکه فراتر از این، اسلام رادیکال این برترى را دارد که در دل یک دین مقدس با بیش از یک میلیارد هواخواه، جاى گرفته که نه تنها نسل خود را تضمین کرده و آنها را در مساجد و مدرسههاى دینى آموزش داده است، بلکه از یک سنت دیرین و ژرف دینى، انتظار »مهدى« گرى و کیش شهادت طلبى نیز بهره مىگیرد.... رادیکالیسم اسلامى بیرقى برافراشته که ریشهاش در ژرفاى تاریخ است و این بیرق قدرت جاذبهى پرثباتترى دارد تا درفش دینهاى جایگزین همانند »صلیب شکسته« و »داس و چکش«. (15)
ساموئل هانتینگتون از نظر سیاسى و چگونگى اعمال قدرت سخت افزارى نیز کشورها را به سطوح متفاوتى تقسیم مىکند که در سطح اول ایالات متحده امریکا قرار دارد که واجد همهى مؤلفههاى یک قدرت برتر جهانى است و صلاحیت بر عهده گرفتن مسئولیت صلح و امنیت بینالمللى را دارد. دوم قدرتهاى عمدهى منطقهاى که بازیگرانى با نفوذ هستند، اما گسترهى منافعشان در همان منطقه است. سوم قدرت متوسط منطقهاى و چهارم سایر کشورها هستند.
تنوع تمدنى در حوزههاى بیان شده باید به شکلگیرى یک تمدن جهانى با ارزشهاى واحد منجر شود که همان تمدن غربى است. این تمدن در عرصهى اقتصاد، کاپیتالیسم و در عرصهى سیاسى، لیبرال - دموکراسى و در عرصهى فرهنگى، ارزشهاى غربى را حاکم خواهد ساخت. تقسیم کشورها را در سطحى که قرار دارند، ثبات بخشد و مانع ارتقاى سطح آنان گردد؛ و از سوى دیگر، امریکا را به عنوان پلیس بینالملل، مسئول برقرارى نظم و امنیت و حفظ وضع موجود بداند و زمینه ساز امپراتورى ایالات متحده گردد. این ایده به طور واضح، از سوى هانتینگتون بیان مىشود که تمدن غرب براى ماندن و پیروز شدن در پایان تاریخ، باید:
الف. از طریق تهاجمهاى همه جانبه، اتحاد احتمالى تمدنهاى رقیب را مختل کند.
ب. تمدنهاى منزوى شده و خود ساخته را در خود حل نماید.
ج. بحرانهاى درونى خود را به تمدنهاى رقیب منتقل کند.
او با انتخاب مثالهاى گزینشى، مرزهاى اسلام را خونین به تصویر مىکشد و عوامل خشونتگراى مسلمانان را تغییر در موازنهى جمعیتى درون کشورهاى اسلامى، گوارش ناپذیرى مسلمانان، نبود یک یا چند کشور کانونى در اسلام و مانند آن مىداند. (16)
2. جهانى سازى :
منظور از «جهانى سازى» طراحى است که برآیند آن حاکمیت ارزشهاى غرب در دو عرصهى «فرهنگ» و «اقتصاد» است. ابزار این طرح در عرصهى فرهنگ، قدرت رسانهاى و تبلیغات فرهنگ ساز با استفاده از روشهاى القاى مستقیم و غیر مستقیم است. در عرصهى اقتصاد نیز گسترش فعالیت شرکتهاى بزرگ چند ملیتى و آزاد سازى تجارت از ابزار آن محسوب مىشوند. به گفتهى ابراهیم ابوربیع، جهانى شدن بازگشت به نوعى جدید از استعمار است که از مشابه سنتىاش (استعمار نو) ویرانگرتر و پنهانتر است. افزون بر این، جهانى شدن، که آخرین تجلى عقل جدید است، اولویتهاى جدید زندگى تشویق مىکند و مفاهیم جدیدى را جایگزین مفاهیم سنتى مربوط به پیوندهاى اجتماعى، رفاه و جامعه کرده است. اخلاقیات عقل غربى در سایهى جهانى شدن به انباشت سریع ثروت و ملازمات آن، مانند قدرت تشویق مىکند. بنابراین، مبنا مصرف افراطى است و به نظر ریچارد فولک، بازتاب جهانى شدن نفوذ فرهنگى کنونى غرب، که متضمن پاىبندى آن به نوسازى است، سبب بحران چند بعدى نظام جهانى، مانند گرایش به مسلح شدن به سلاح اتمى و مادىگرایى و مصرف است. (17) بدین روى، جهان اسلام در مقابل این انحرافات خطرناک، بیشترین ضربه را متحمل مىشود و باید بر احیاى اخلاقیات اجتماعى و مالى و اقتصاد اسلام به عنوان اصولى توحیدى، تأکید نماید.3. حربه دموکراسى سازى :
قبل از ورود به این بحث، لازم است به این نکته اشاره شود که استعمار فرانو نمىخواهد نظام جهان و بخصوص دنیاى اسلام دموکراتیک شود، بلکه مقصود طراحى نظامهاى سیاسى داخلى کشورها بر مبناى لیبرال - دموکراسى است. در واقع، راهبرد دموکراتیک کردن در جهت تأمین منافع امنیتى، سیاسى و اقتصادى استعمار فرانو است. این راهبرد با شعارهاى فریبندهاى همانند «مبارزه با تروریسم، تحکیم حقوق بشر و اشاعهى دموکراسى» در پى آن است تا با تکیه بر قدرت رسانهاى و تأثیر گذار خود بر افکار عمومى جهان اسلام و حتى سیاست «تغییر رژیم» و جنگ پیشگیرانه، مسلمانان را به سمت و سوى مورد نظر خود هدایت کند. یکى از مهمترین سرزمینهایى که استعمار فرانو به آن توجه ویژهاى داشته و در پى اعمال نفوذ در آن منطقه است سرزمین خاورمیانه است. باید توجه داشت که خاورمیانه به عنوان صحنهى اصلى نبرد ایدئولوژیک و موقعیت جغرافیایى آن براى استعمار فرانو حایز اهمیت مىباشد. (18)«رهنامهى بوش» که تجلى دگرگونى درک راهبردى در بین نخبگان امریکایى است، اولویت خاورمیانه را جوهرهى راهبرد کلان جهانى امریکا در هزارهى سوم ساخته است. (19) در این نظریه، که چیزى بیش از یک سیاست امپریالیستى نیست، براى ایجاد فضاى مساعد براى مبارزه با تروریسم در جهت منافع ملى امریکا، لازم مىبینند به بهانهى دموکراسى و در اصل، تلاش براى تحکیم دولت صهیونیست، هر اقدامى انجام دهند و به همین دلیل است که بسیارى جنگ علیه تروریسم را فقط یک بهانه براى گسترش کنترل امریکا در جهان مىدانند. (20) 247. حتى به دنبال به قدرت رسیدن بوش در ژانویه 2001 م، همان گونه که در طول دههى 90 بارها به وسیلهى بنیادهاى پژوهشى محافظه کار اعلام گردیده بود، به طور قاطع بیان شد که منازعهى اعراب و اسرائیل و در سطحى وسیعتر، غلبهى فرهنگ خشونت در خاورمیانه، مبناى ارزشى و مفهومى دارد. از سوى دیگر، در پیش گرفتن سیاست »تغییر رژیم« به مثابهى یک ابزار تعیین کننده در خدمت سیاستهاى استعمارى و رویکرد گسترش خواه و اشغال جویانهى نظامى با هدف گسترش نظامى در منطقهى خاورمیانه، امروزه جزو ماهیت سیاستهاى استعمارى غرب علیه دنیاى اسلام است. حال با این سیاستها، استعمار فرانو در پى دموکراتیک کردن جهان اسلام و بخصوص خاورمیانه است، در حالى که فوکویاما معتقد است: برقرارى دموکراسى در خاورمیانه تنها از طریق مشارکت گروههاى اسلامى میسر خواهد بود. (21) ولى استعمار فرانو همچنان به بهانهى ایجاد دموکراسى، اما در واقع براى دستیابى به اهداف ذیل، تلاش مىنماید:
1. حمایت از رژیمهاى داراى گرایش غیر مذهبى، به خاطر جهت گیرى امریکایى آنها؛
2. در پیش گرفتن سیاست اقتصادى خاص که موجب گسترش سوء توزیع درآمد در کشورهاى عربى شده است؛
3. گسترش ارزشها و شیوههاى زندگى فرهنگ امریکایى - غربى بیگانه با اسلام؛ (22)
4. تلاش در جهت ایجاد جریانى فکرى - فرهنگى در کشورهاى اسلامى، به گونهاى که در جهت همکارى با استعمار غربى در نزدیک ساختن اسلام و مسیحیت و یا تبدیل آن به دینى فعالیت نماید که موجب جلب رضایت غرب شود؛ (23)
5. از بین بردن نظم داخلى کشورهاى اسلامى از طریق تبلیغات و جنگ روانى.
و ولستر معتقد است: هنگام وقوع یک جنگ، باید دقت هدف گیرى را بالا برد. در این هدف گیرى دقیق، دیگر نیازى نیست تمامى یک شهر را به همراه ساکنانش با بمبارانى گسترده با خاک یکسان کرد، آن گونه که در جنگ جهانى دوم صورت گرفت. در دههى 90 میلادى، چنان که و ولستر پیشبینى کرده بود، با انقلاب در فنآورى الکترونیک، چنین دقتى امکان پذیر است. (24) از این رو، جنگ روانى به دلیل آن که از یک سو، عامل روانى یکى از عناصر قدرت است و از سوى دیگر، به لحاظ اقتصادى نیز به صرفه است، استعمار فرانو بیشترین بهرهها را در جهت توسعهى سلطه و قدرت خود، در دنیاى اسلام از این شیوه کسب کرده است.
نتیجهگیرى
هدف عمدهى این پژوهش درک چرایى و چگونگى شکلگیرى استعمار فرانو در رابطه با جوامع اسلامى بود. در بحث چرایى زمینههاى شکل گیرى استعمار فرانو، به این مسائل پرداخته شد که وقوع حوادث و جریانهایى در سطح بینالملل از جمله انقلاب اسلامى سال 1357 ایران، که پیامدهاى ناگوارى براى استعمار نو - یعنى بیدارى امت اسلام و به خطر افتادن منافع استعمار در سرزمینهاى اسلامى - به دنبال داشت، گسترش وسایل ارتباط جمعى مخارج استعمارگرى را از نظر اقتصادى کاهش داد و قوت و برد استعمار را زیاد کرد. نیز پایان عصر جنگ سرد و سقوط کمونیسم موجب شکل گیرى نظام تک قطبى و تشکیل سرکردگى خیرخواهانه به رهبرى ایالات متحدهى امریکا - به اصطلاح خودشان - موجب تغییر سیاستهاى استعمار از « نو » به « فرانو » گردید.در بحث چگونگى و شیوههاى رفتارى استعمار فرانو با جوامع اسلامى، روشها و تاکتیکهاى آن در سه بخش، « قدرت نرمافزارى » ، « جهانى سازى » و « حربهى دموکراسى سازى » بررسى شد. در بخش «قدرت نرمافزارى»، استعمار فرانو در جهت مقابله با اسلام، عوامل قدرت خود را به دو بخش «نرمافزارى» و «سختافزارى» تقسیم کرده است که در این دو روش، با به کارگیرى قدرت رسانهاى و تبلیغاتى و نیز قدرت نظامى فراگیر، اهداف تجاوزکارانهى خود را در سرزمینهاى اسلامى توجیه مىنماید. تاکتیک جهانى سازى نیز طرحى است که هدف اصلى استعمار فرانو از طرح آن، ایجاد نظامهاى سیاسى داخلى کشورها بر مبناى لیبرال - دموکراسى است تا در جهت تأمین منافع امنیتى، سیاسى و اقتصادى استعمار فرانو تلاش نمایند. این راهبرد با شعارهاى فریبندهاى همانند «مبارزه با تروریسم، تحکیم حقوق بشر و اشاعهى دموکراسى» در پى آن است تا با تکیه بر قدرت رسانهاى خود، بر افکار عمومى جهان اسلام و حتى سیاست «تغییر رژیم» و جنگ پیش گیرانه، مسلمانان را به سمت و سوى مورد نظر خود هدایت کند.
پینوشتها:
1- کارشناس ارشد تاریخ-
2- کتاب سروش، مجموعه مقالات (1)، ص 123.
3- معارف، ص 17.
4- گفت و گو با جان اسپوزیتو، پگاه حوزه، ص 16. و از سوى دیگر، موجب بیدارى مسلمانان گردید.
5- عون شریف قاسم، پگاه حوزه، ص 19.
6- سخنرانى مقام معظم رهبرى در دیدار با مردم قم.
7- Asia and Western Dominence, p. 49.
8- جامعه شناسى غربگرایى، ص 162 - 168.
9- نخستین رویارویىهاى اندیشهگران ایران با دو رویهى بورژوازى غرب، ص 514.
10- همان.
11- نقشههاى استعمار در راه مبارزه با اسلام، ص 21 - 23-
12- اندیشهى نوین اسلامى در رویارویى با استعمار غرب، ص 31-
13- برخورد تمدنها و بازسازى نظم جهانى، ص 408.
14- قبسات، ص 136.
15- مدرسه، ص 91.
16- احمد رهدار، پگاه حوزه، ص 6.
17- ابراهیم ابوربیع، پگاه حوزه، ص 19.
18- مطالعات خاورمیانه، ص 11.
19- Political Science Quartery, p. 305.
20- International Affairs, p.
21- مدرسه، ص 92.
22- جنبشهاى اسلامى معاصر در جهان عرب، ص 213-
23- اندیشهى نوین اسلامى در رویارویى با استعمار غرب، ص 22-
24- مدرسه، ص 89.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}